پردۀ ِ پندار



یاد استاد ایرج افشار را در سالروز درگذشتشان (هجدهم اسفند) گرامی می‌داریم.

عمل کردن به سخنان حکمت‌آمیز در گام نخست در گرو فهمِ آن سخنان است. پس از فهم نیز کار به پایان نمی‌رسد و تازه آغاز راه است؛ زیرا هم باید ظرفیت و قابلیت و توانایی عمل کردن بدان سخن در آدمی باشد یا به‌تدریج پدید آید و هم علاقه، عزم و اراده و همت و تلاش برای عملی کردن آن. از همین‌روست که با وجود آنکه تمام رازهای خوشبختی بر بشر آشکار است گروه اندکی به‌واقع خوشبخت می‌زیند. همواره هم باید به شیوه‌های گوناگون و زبان‌های مختلف حکمت‌ها را بازگفت تا شاید یکی از آن بیان‌ها با طبعی از طبایع رنگارنگ مردمان سازگار افتد و بر آن اثری نهد. یکی از شگرف‌ترین سخنانی که در زندگی‌ام شنیده‌ام این بیت حضرت مولاناست:
. وان را که مدد از اندرون است
زین عالمِ بی‌مدد نترسد
او می‌داند که عالم به ما مددی نمی‌رساند. عالم (که منظور از آن هم چرخ فلک تواند بود و هم عالمیان و آدمیان) همواره ما را در هجوم رنج‌های گوناگون از بیماری و درد جسمی گرفته تا بلایای طبیعی و جنگ و فقر و تبعیض و ظلم و. قرار می‌دهد. اما نباید از این عالم بی‌مدد ترسید. چرا؟ چون مدد راستین نه از بیرون، که از درون آدمی می‌آید. در قرائت عمقی دین و عرفان، آنچه دینورزان و نیز عارفان در خدا» و غیب» می‌جویند همان است که از درون می‌آید. خدا یا به زبان دیگر غیب، بی‌گمان عالم بی‌مدد» نیست. چیزی است که دیده نمی‌شود و آن همان نیرویی است که از درون آدمی می‌جوشد و به او میل بقا و تعالی می‌بخشد. مولانا از درون مدد می‌جوید و سرشار از شور و شادی، در برابر عالم بی‌مدد می‌ایستد و هرگز سر خم نمی‌کند و خم به ابرو نمی‌آورد. به همین یک حکمت عمل کردن زندگی را یکسره دیگرگونه می‌کند؛ اما کو فهم درست» و پس از آن کو عزم درست».
من هم سال‌ها شعر حضرت مولانا را می‌خواندم و لذت می‌بردم و بدان سرخوش بودم؛ ولی به کنه آن پی نبرده بودم تا آنکه روزی در دیدار با استاد ایرج افشار از او پرسیدم: استاد شما انسانی خستگی‌ناپذیرید و در زندگی یک دم از پا ننشسته‌اید، هرچند گاه با کارشکنی‌ها و دشمنی‌های بسیار مواجه بوده‌اید، اما تمام این‌ها انگار شما را بیشتر تحریک و تشویق کرده است. امید شما از کجا می‌آید؟ قدرت شما از کجا سرچشمه گرفته است؟». آن بزرگِ بی‌جانشین به روش همیشگی‌اش کوتاه و فشرده، بی‌مقدمه و مؤخره، پاسخ داد: از خودم».
و اینجا بود که حس کردم حرف مولانا را به عالم عمل نیز می‌توان آورد و آن بیت او تنها یک سخن زیبا نیست.
در این روزهای سخت که عالم بی‌مدد، تمام ساز و عدّت خود را برای از پا درآوردن ما جمع کرده ناامید شدن طبیعی‌ترین واکنش است؛ ولی کاش بشود امید را از درون خود بجوییم و زین عالم بی‌مدد نترسیم.

نوشته‌های مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایران‌زمین


گفت را چون بر دهانش ره نبود
از دهانش هر گفت، آگه نبود
عطار
دهانش (دختر ترسا ) چنان کوچک بود که سخن نیز بدان راه نداشت و از ان نمی توانست بیرون بیاید پس هر کس از دهان وی سخن گفته ، نااگاه و خام سخنی گفته بود .
حکایتی هست که یکی از عشایر برای خرید بافور تریاک به بازار رفته بود به فروشنده می گوید این وافور سوراخش تنگ است . فروشنده می گوید نگران نباش از این سوراخ تنگ هزاران گاو و گوسفند به قطار و براحتی رد می شوند . حالا حکایت تنگ دهانی دختر ترسا شیخ صنعان عطار است .

عرصه ی سخن، بس تنگ است!
عرصه ی معنی فراخ است!
از سخن، پیش تر آ
تا فراخی بینی و،
عرصه بینی!

شمس تبریزی


 گفته شده که ادبیات - شعر و داستان - برداشت خواننده (بیرونی) از متن نویسنده (درونی) ،  حدس و گمان از منظور نویسنده است . با این نگاه عده ای از ادیبان و شعرا معتقدند که شعری و متنی که چاپ شد و عمومیت یافت دیگر مال صاحب اثر نیست ؛  مال مردم و خواننده است که چه برداشتی داشته باشد . برای مثال نظر استاد شجریان (لینک) این است که : 

" می روم در کتاب های شعر جست و جو می کنم. بعد آن را بیان می کنم با بیانی که خودم از آن تاثیر گرفتم. شعری که من می خونم دیگر شعر حافظ ، مولوی یا سعدی نیست! این ، حرف من ، و مال من است. از آن وام گرفتم ولی حرف خودم را می خواهم بگویم . حرف مردم را با این شعر می گویم . تحت تاثیر همان کلمات و تحت تاثیر چیزی که در وجودم هست، شعر را انتخاب می کنم " .

با گفتار امثال استاد استاد شجریان چه موافق باشیم و چه مخالف ، برای درک منظور نویسنده و شاعر حتما باید اطلاعات کلی از زمانه و آداب رسوم زمانه شاعر و نویسنده  داشته باشیم که برای درک و لذت بردن  بیشتر از متن ضروری است ، وگرنه تفاسیر غیر واقع بینانه خواهم داشت. بعنوان نمونه حافظ سروده : 

ثوابت باشد ای دارای خرمن

اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

خوشه چینان افراد فقیر و بدون زمین کشاوری بودند که در فصل درو پشت سر دروگر، خوشه های گندم و جو که پشت سر آنها باقیمانده برای امرار معاش خود جمع می کردند . دروگرهای با انصاف عمدا مقدار بیشتری خوشه زمین می ریختند تا آن فقیران  هم دست خالی به خانه نروند . توصیه حافظ در بیت بالا بخوبی این منظور را می رساند .

نمونه دیگر از مولوی : 

چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم

که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

مصرع که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون» تشبیه فوق العاده  زیبایی است . در زمان قدیم برای خرمن کوبی محصولات کشاورزی از چهار پایان (گاو ،خر)  استفاده می کردند . برای اینکه حیوان هم کارش را انجام دهد و هم محصول را نخورد ، به حیوانات دهن بند ( پوزبند) می بستند . بعد از اتمام خرمن کوبی حیوان را ول می کردند که بروند آب بخورد ، گاهی حیوان اینقدر تشنه بودند که منتظر باز کردن دهن بند نمی شد  و با همان آب می خورند . مولانا هم در تشنگی خود را به آنان تشبیه کرده که با دهن بند کف آب دریای افیون ( نه خود آب ، بلکه کف آب  دریای آگاهی و دانش ) را خورده نه سیراب




آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خلاصه کتاب جامعه شناسی آموزش و پرورش علاقه بند نامردمی با «آیت‌الله مردم» چرا؟ دنیای از خوشمزه ها دانشکده فایل 2 buy-giftcard NASIME FUN shafagh83 پذیرش سفارشات نوشتن مقاله کنفرانس های ملی و بین المللی کتابخانه عمومی آیت الله اراکی - فرهنگسرا المفید